سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فاتولز – جدیدترین ابزار رایگان وبمستر

تابستان 97 - 9 شهریور

- کتابِ دوستش داشتم | آنا گاوالدا -

 

چند تا از جمله هاش :

1. بوسیدمش. دهانش بسته بود. لبخندش را بوسیدم.

2. سرم را میگذاشتم روی شکمش و حرف میزدم. ساعت ها حرف میزدم. حتی روزها. احساس میکردم صدایم زیر پوستش نفوذ میکند و این را دوست داشتم.

3. چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ کاش کسی به من ساعت شنی میداد.


+ مریم هستم
تابستان 97 - 8 شهریور

- سریال The flash -

بزرگ میشویم. واقع بین و منطقی میشویم -ناگزیریم. سلول های هیجانی مان پیر و فرسوده میشوند. دوپامین و سروتونین مان دست به عصا راه میروند. دیگر به این راحتی ها جوش و خروش در رگ و پی مان راه نمی افتد. با چیزهای کوچک به هیجان نمی آییم. چیزهایی که قبلا نیشمان را تا بناگوش باز میکرد، فقط لبخند کجی گوشه لبمان می نشاند. بله! اینها همه ساید اِفِکت هایِ بزرگ شدن است. وَ میدانی چیست؟ من هنوز بزرگ نشده ام :))) هنوز به تپیدنِ هیجان در تنم آشنایم. هنوز سریال های کمیک میبینم. و هنوز آدرنالینم با این قبیل چیزها بالا و پایین میشود. YaY :)))


+ مریم هستم
تابستان 97 - 4 شهریور

[کلیک]

همه ی چیزهای خرج بردار را ممنوع کرده ام. بخاطر ته مانده رویاهایم با هرچه سر راهم باشد گلاویز میشوم. ته مانده ای که نمیتوانم بگذارم به دست دنیا نابود شود. نمیتوانم بیخیالشان شوم.


+ مریم هستم
تابستان 97 - 3 شهریور

»کلیک«

کسیکه بلد بودم کنارش رویا بچینم. فارغ شوم. اضافه شوم با خنده و گریه.


+ مریم هستم
- 244 -

هرچه بزرگتر میشدم ، خودم را میدیدم که مابینِ شاخه هایِ بایدونباید آدمها پیچیده میشدم. پیچیده تر میشدم. بایدهایشان در تنم فرو میرفت. نبایدهایشان خراشم میداد. دور از این بایدها و نبایدها ، به آنجا تعلق نداشتم. من قوانین را بلد نبودم و برای جماعتِ دیگری بودم. چیز دیگری بودم. چیزِ خارق العاده ای بودم - اما اگر میتوانستم خودم باشم. همه از تو میخواهند معمولی باشی. مثل همه باشی. بزرگتر که میشوی این ، رنجِ روانت میشود. این «من شبیه شما زندگی کردن را دوست ندارم» ها. این نگاهِ پسِ رفتارها و خودت بودن ها. این ری اکشنِ پسِ تفاوت هایت. همه اینها مثلِ سایه روحم را بلعیده بود. بایدها و نبایدها مثلِ بختک آسایشم را خفه کرده بود. نگاه ها و اَکْت ها روانم را مکیده بود. امروز؟ این رویای وحشتناکِ توام با خفگی را از خودم کنار زده ام. خودم هستم. خودِ زیبایم. خودم که به دنیای خودم-ها تعلق دارم. هرچه بیشتر راهِ خودم را در پیش میگیرم. هرچه بیشتر دستِ بایدهایتان را از گردن برمیدارم ، زخمِ نبایدهایتان را از روحم پاک میکنم ، راحت تر میشوم. امن تر میشوم. خودم تر میشوم. حتی با شما هم بیشتر در صلحم. رها شده ام و رهایی آرزویِ دیرینه من است.


+ مریم هستم
...

ما پشت این صفحه ها ، باهم قد کشیدیم. عاشق شدیم و از عشق گفتیم. ترس هامونو در گوش هم گفتیم. شرم هامونو پچ پچ کردیم میون واژه ها. غصه هامونو باهم شریک شدیم. تاریکی هامونو بهَم نشون دادیم و نترسیدیم. به چیزای مشترک خندیدیم. تنفر پیدا کردیم. دردودل شدیم. باهمدیگه پیر شدیم از نوشتن و مجازی بودن. از کامنت بازی. از نوشتن. از اشتیاق برای آدمهای جدید. از نوشتن. باهمدیگه حوصله هامون ماسید ... نسلِ‌ ما نسلِ‌ صبوری بود : ما از عطش برای به آغوش کشیدن دوست هامون ، لایِ واژه ها مُردیم. حالا روزای آخر مرداده و یکی از دوستام ازدواج کرده :) قلبم شرحه شرحه ست. پر از غصه پر از عشق. «چه کنارِ هم بودنِ ملسی» / میخوام بلند بلند گریه کنم ...


+ مریم هستم
تابستان 97 - 28 مرداد

1. کافه چرا - یکجاییش میگفت : فقط خود شما هستید که به واقعیت زندگی تان مشرف هستید و میدانید که باید آن را در چه مسیری هدایت کنید ، بنابراین هرگز به هیچ پدیده یا فردی اجازه ندهید که شما را به نقطه ای برساند که این احساس در شما به وجود آید که دیگر قادر به کنترل زندگی تان نیستید.

2. تمام امروز با مدیتیشن روحیه ام رو پس گرفتم و آرامش داشتم. اَند آیم گانا دو ایت اِوْری دِی ! علی الحساب برای شروع : کلیک


+ مریم هستم
- 243 -

حیف نیست این وبلاگ صدایِ منو نداشته باشه؟ :)) براتون فروغ خوندم : کلیک

+ چم و خم شعر خوندن رو بلد نیستم ، به بزرگی خودتون ببخشید :))


+ مریم هستم
- 242 -

پروردگار مراقب شماست | نساء - 1


+ مریم هستم
- 241 -

در حالتِ «چیزِ بزرگی در گستره هستی نیستم» هستم. در حالتِ با هر موجی همراه نشو. هر حرفی را نپذیر. درمورد هرچیزی اظهارنظر نکن. کمی ساکت بمان. کمی آرامتر بخوان و بخوان و بگذار ادبیات در تو امنیت تزریق کند. در تو اطمینان بزاید. در حالتِ با آدمهایی که سریع واکنش نشان میدهند کمتر معاشرت کن. در حالتِ «سربه زیر باش و سخت».


+ مریم هستم
| کمی درباره من |

در زبان عبری مریـم یعنـی آیینه دریا .

دریا شکل زنیسـت که نگـاهش عمیـق

و هُرم نفس هایش شرجی ست .

مریـم برای من ،

همان آیینه طغیانگری

و آرامش ِ زن شرجی ست .

مصداق سکون و خشم .

ژرفا و سطح .

شفافیت و تیرگی .

تم ِ تمام و کمالی از آبی ها .

مریم ، خاکستری ِ معمولی ِ

دریاییست در هوای ابری .

زیبایی / زیبایی / زیبایی ...

مریم ، نگاهی ست عمیقتر

از چشمان پنجره ی گشوده به دریا .



روزمرگی ها و حس های گهگدارم را

با بلاگم شریـک میشوم .

این سطور

نه آنچنان قابل و شایسته خواندن اند

پس اگـر من را میخوانید ،

تمامـا از نگاه مهربان خودتان است .

ممنون از محبت دلتان :)


MeLoDiC

قالب