پذیرفتنِ حقیقت، زندگی را کمی آسان تر میکند. حقیقت این است: زندگی سخت و غیرمنصفانه است و باید با آن کنار بیاییم، چون چاره دیگری نداریم.
لابلای اخبار جهان و اتفاقات گزارش نشده زندگی مردم که بگردی میبینی خبری از فانتزی های زیبا و روح نواز نیست. ژانر حوادث، ژانر وحشت است و جنگ و جنایی و معمایی. همه مان در این سال ها آنقدر فیلم و سریال دیده ایم که دیگر از مواجهه با داستان های عجیب و غریب اینروزها شوکه نشویم. دیگر پذیرفته ایم که بازیگران بی دستمزدی هستیم که بدون خواندن فیلمنامه جلوی دوربین آمده اند. این را نمیخواهم بلند بگویم. پس جلو بیایید تا آهسته دم گوش تان بگویم که ما پذیرفته ایم بازیگرانِ سوگلیِ فیلمنامه نویس و کارگردان نیستیم و به احتمال زیاد، ما را جایی بی اهمیت از قصه حذف خواهند کرد؛ بدون موسیقی متنی غم انگیز و کلوزآپی از صورت زخمی و از نفس افتاده مان.
شاید این ویروس برود و ویروسی دیگر جانشینش شود. شاید زلزله زمین زیر پایمان را نصف و خانه هایمان را ویران کند. شاید سونامی، شهری را با خود ببرد. شاید زامبی ها از زیر خاک بیرون بیایند و نیمه شب به پنجره هایمان بچسبند. شاید بیگانگان کهکشان همسایه تصمیم بگیرند آشغال های داغ و سنگین شان را به طرف سیاره مان پرتاب کنند. دیگر احتمال هر چیزی هست.
سر را به هر طرف بچرخانی آشوب است. اما یک نگاه به خودت و اطرافت بینداز. زندگی هنوز ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. تا وقتی جنازه مان روی زمین نافتاده باید (خوب) ادامه بدهیم. باید به آن لعنتی های پشت دوربین ثابت کنیم که ما سیاهی لشکر نیستیم، ما قهرمان فیلم پرفاجعه ی خودمان هستیم.
+ آنالی اکبری