سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فاتولز – جدیدترین ابزار رایگان وبمستر

.پذیرش.

کتابِ سبز رنگِ موراکامی کنار دستم چشمک میزند : «دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل». هنوز نرسیده ام به قسمتی که نویسنده دختر صد در صد دلخواهش را پیدا میکند. بوک مارکِ فرندز از گوشه کتاب، نور اندکی به قلبم اضافه میکند. آهنگِ ترکی که دوستم برایم فرستاده در پس زمینه اتاق پلی میشود. پرده شفافِ اینروزهایم شده است این آهنگ. و خنجر فرو میکند در قلبم. و خنجر را عمیق تر میکند هربار. سه جلدِ نخوانده گرگ و میش کنار سیم شارژر روی زمین به همدیگر چسبیده اند. یاد جلد اولش افتادم. چقدر بِلا را میشناختم. چقدر بِلا در زندگیِ من جا داشت تمام این سالها. چقدر گوشه های قدیمیِ قلبم را گرم میکند این کتاب. کشک، چوب شور، چیپس، پفک : سایر هم نشینانِ اینروزهای من و اتاق اند. با اشتیاق قاشق قاشق کشک میگذارم در دهانم، همزمان که چشم هایم روی صفحه سریالها در گذارند. دست می اندازم و کمی پفک میخورم. تا به خودم یادآوری کنم همه چیز سر جایش است. اما همه جیز سر جایش نیست. پی ام اسم گذشته. و دیگر نمیتوانم تقصیرها را گردنِ هورمون ها بیندازم. همه چیز سر جایش هست و نیست. جایی در قلبم خالی و تاریک است (خالی و تاریک تر از همیشه). و دارد خودش را منتشر میکند. به تمام تنم. به نقاطی که فراموششان کرده بودم هم. میرود که مرا ببلعد. میرود که یادم بیاورد حریفِ همه چیز نیستم. که به من بگوید «اندوه را در قرارداد زندگی نوشته اند». خیلی سال است تسلیم شدن را حذف کرده ام. اینروزها هم به رقص چنگ انداخته ام. به ترکیب ادویه ها و بوها و طعم ها. به خیابان گردی و آهنگ های عاشقانه که سرودِ پایداری و شادمانی سر میدادند. سعی کردم آنی باشم که غلبه میکند. آنی که جنگیدن را بلد است. اما آن چیز هنوز سرجایش است. منتظر میماند تا بیکار شوم. تا چشمم را از خطوط کتاب ها و سریال ها و غذا ها و خیابان ها بردارم تا قلبم را بفشرد. تلخ کند. و دلمردگی را سُر بدهد در جانم. اینروزها همه چیز سر جایش هست و نیست. شاید تسلیم شدن شجاعتی میخواهد که هنوز بلدش نیستم. شاید باید اجازه بدهم دلمردگی کمی در من رفت و آمد کند. از مختصاتم که به ستوه آمد، خودش مسیرِ‌ آمده را برمیگردد. و تنهایم میگذارد با قلبِ تاریک و خالیِ گذشته. که حالِ بهتری داشت.


+ مریم هستم
| کمی درباره من |

در زبان عبری مریـم یعنـی آیینه دریا .

دریا شکل زنیسـت که نگـاهش عمیـق

و هُرم نفس هایش شرجی ست .

مریـم برای من ،

همان آیینه طغیانگری

و آرامش ِ زن شرجی ست .

مصداق سکون و خشم .

ژرفا و سطح .

شفافیت و تیرگی .

تم ِ تمام و کمالی از آبی ها .

مریم ، خاکستری ِ معمولی ِ

دریاییست در هوای ابری .

زیبایی / زیبایی / زیبایی ...

مریم ، نگاهی ست عمیقتر

از چشمان پنجره ی گشوده به دریا .



روزمرگی ها و حس های گهگدارم را

با بلاگم شریـک میشوم .

این سطور

نه آنچنان قابل و شایسته خواندن اند

پس اگـر من را میخوانید ،

تمامـا از نگاه مهربان خودتان است .

ممنون از محبت دلتان :)


MeLoDiC

قالب