مدت زیادی میشود که ننوشتهام. حتی برای خودم هم از احوالاتم ننوشتهام. توی ذهنم احساس وجود دارد. اما کلمهای ندارم. معنا دارم. واژه ندارم. گذران عمر و دوران را نظارهگر میشوم و سکوت در سرم جاریست. سکوت، سکون و پذیرش. اما خودم را وادار کردهام که بنویسم. از تو بنویسم. شاید برای بار آخر در واژهها ببینمت. برای آخرین دفعه شبیه کلمهها شوی. و برای آخرین بار شبیه شوی به سطرهایی که سالها با آنها میشناسمت. اصلا یادت میآید که اولین بار چگونه نوشته بودمت، نوشتنیترینِ من؟ خودم یادم نمیآید. یادم نمیآید از سکوتت نوشته بودم یا میرا بودنت؟ از سبزآبیهای توی لباست یا آن قوس منحصربفرد که برای دستهای توست؟ که خوشبهحالش که برای دستهای توست. یادم نمیآید از چه نوشتم. اما خوش نوشتم. آنروزها من .... تو بودم. تو چه بودی؟ هرچه بودی خوش بودی. نیک بودی. رقیق بودی. مستمر بودی. امن بودی. اصلا «بودی» لامذهبِ من. بودی حتی اگر با بوی سیگار. بودی حتی اگر با خشم. با قهر. ما که رفتن را بلد نبودیم، اما ببین چطور رفتیم از کنار هم؟ ببین چه سالها به «نبودن»هامان گذشت. ببین چطور تنها خاطره ساختن را بلد شدهام. حالا خاطرهها، تنها جای پای یک نفر را دارند. جای پای یک نفر که بدونِ تو ماند و تنهایی در او نشت کرد. لحظههایم از کسانم پر و خالی میشود. کسانم که تو نیستند. دیگر هیچکس از کسانم شبیه تو نیست. چتر تنهاییام را دیگر شریک نمیشوم. میدانی که؟ دیگر کسی مثل تو نیست. دیگر کسی برای چتر تنهایی من نیست. اهلیِ من نیست. امنیتِ من نیست. عزیزم، وقتی تو رفتی دنیای من خالی شد. من جهان را به دنیایم آوردم تا جای خالیات را پر کنم. اما نشد. جهان کم بود برای پر کردن حفرهام. من خواستم اما فراموشم نشدی. راستش حالا دیگر خشمی ندارم. دردی ندارم. هنوز از تو خالیام اما دست انداختهام به گردنِ «نبودنت» و با او میگذرانم. رنجی نیست. سخنی هم. فقط آن قسمت از من که برای تو بود، دست نخورده ماند. گذار زمان و اتفاقات، عبور و مرور آدمها و احساسات کمی هُلت داده عقب اما فرسوده نشدهای. بکر و نو ماندهای. بکر و نو برای دلم.
تو از کنار من رفتی اما از من نرفتی. تو در من گم شدی. من در تو فسیل شدم. من در روزهای با تو ماندم. بخشی از من با رؤیای تو یکی شد ... تو ستارهی من بودی عزیزم. و فقط تو. آمدم بگویم از تو ممنونم که بیمهابا در من رسوب کردی. ممنونم که بلد بودی چگونه در من بمانی. ممنونم که ستارهی من شدی. که بلد بودی چگونه ستاره بمانی. من از تو برای بودنت ممنونم. برای نبودنت هم. تو میدانستی چطور باید باشی و چطور بروی ... ستارهی من.