هندزفری ام را جا گذاشته ام ، حالا مجبورم دو ساعت ِ قطار را بجای سمک عیار و آهنگ گوش دادن ، جایگزین دلچسبی پیدا کنم . دفترم را باز کرده ام … همان دفتری که جمله های شبیه ِ خودم را از کتاب ها بیرون میکشیدم و بر آن نقش میکردم . میخواهم ببینم کدام جمله ها اینروزها بیش تر به من میمانند …
یکی از جمله هایی کـه بازهم بر تکه های عمیق قلبم نشسـت : فقط باید بپذیری و به حرف دیگران که می گویند [اوضاع بهتر میشود] دلخوش باشی ، حتی وقتی می بینی اوضاع دارد بدتر میشود .
بگذارید کوتاه و ساده بگویم ، بدون لفاظی و مُمِل کردن کلام . آنروز که در ترمینال منتظر رسیدن پدر و مادرم بودم ، تلگرامم را باز کرده بودم و حرفم را ریخته بودم توی پیام های تلگرام ، میم مثل بقیه نگفته بود "درست میشود" . نگفته بود "حل میشود" . گفته بود "بعضی چیزا حَل نمیشن ولی یاد میگیری باهاشون کنار بیای" . بله ! دقیقا همانروز ، عصر ، وسط ِ ترمینال ، با خستگی ِ کتف و شانه ام ، احساس ِ خوشبختی کردم . من احساس خوشبختی کردم که کسی را دارم تا حرف دلم را بفهمد و جوابش خالی از وعده های ِ پوچ - که هرچند از سر مهرند - باشد .
همیشه که اوضاع بهتر نمیشود . همیشه که سختی هایی که از دور سختند از نزدیک راحت نیستند . گاهی همه چیز همانقدری که خیال میکردی ، سخت میگذرد ، و اوضاع هم به همان وضع گه مالی که گمان میکردی ، میگذرد … در این میان برای حرفهایی که "همه چیز درست میشود" فقط باید سری از روی تشکر تکان داد و لبخند زد مبنی بر " مرسی از محبتتان " .