امشب به آرزوهای نرسیده ام فکر کرده بودم ، برای تسلی این افکار اولین قطعه موسیقی را که یاد گرفته بودم نواخته بودم . میدانی رفیق ؟ دستاویز جدیدی پیدا کردم برای حل شدن در فکرهایـم . برای به مرداب کشاندن غمهای شیدامانند . غمهای لجام گسیخته که رام شدن میخواهند و اینروزها به این فکر میکنم که برای آرامش روح باید حمام را حذف کنم چون آب هدر میرود ، باید شبگردی ها را خط بکشم چون هوا آلوده تر میشود . و برای رهایی از بختکِ فکرهایِ بیهوده که شبها بر روانم مستولی میشوند ، دستاویز قشنگی پیدا کرده ام - بدون آسیب رسانی به زمین . قبلترها نوشته بودم که قدم زدن ، رنج هایم را نمی زداید ، آنها را در تار و پودم پنهان میکند و گویا به من فرصت رشد و آرامش میدهد . از همان آرامش ها که در ورایش غمی نهفته است . حالا میدانم نواختن هم چنین است . امشب پشتِ «سل» اولین آرزویِ دست نیافتنی ام را رها کردم / میانِ تارهایِ سفیدِ «دو» دومین شان را / لابلایِ «سی» هایِ زرد ، بعدی ها و بعدی ها را ... بعد برای خودم در خلوتِ پستو نوشته بودم [ احتمالا حسادتم هم رفته ردِ کارش :) من ماندم و یک منِ معمولی تر ]
حالا انتهایِ شب است . همان مرزی که تقویم را تحویلِ فردا میدهد و یک روز بر عمرمان اضافه یا کـم میکند . نشسته ام به مرورِ زندگی یلدا اعلایی / من گردِ تغییر را در جای جای زندگی اش میبینم و غبار نه چندان غمگینِ امیدواری را در دلِ خودم ، از بابِ یلدا توانست آنهمه دگرگونی را در کالبدِ روحش جای دهد ، پس من هم میتوانم و میشود وَ وَ وَ / یکجایی از شدتِ یکسانی نوشته اش با روح َ م دیگر توانم برای نباریدن ، برای ثبات ، از میان رفت و باریدم ، ایستادم پشت پنجره یِ خیره به شهر و همقدم با پنجره ام به شهرِ در خاموشی فرو رفته نگریستم و باریدم ... یلدا نوشته بود :
[ توی مرحله ی «فقط با کسی شبیه خودت» هستم . زخمهایی که از رفقا خورده ام ، آزارم داده است . با دستهای خودم حصار کشیدم که دیگر با دقت تر . اینبار سخت گیرانه تر . این دفعه با چشمهایی بازتر .. شرط گذاشته ام توی ذهنم که آدم های جدید زندگی ات اهل سینما و کتاب و هنر باشند . چیزی برای گفتن داشته باشند ، چیزی به تو بدهند و هیجان زده شدن را بلد باشند . آدم سختگیری شده ام و این را زمان به من تزریق کرده است. ]
+ این حرفها را یک هفته پیش نوشته بودم . اما پست را نامرئی کرده بودم تا در صفحه اصلی مشخص نباشد . میخواستم نخوانده پاکش کنم اما یکبار که خواندم ، باز هم غوطه ور شدم در آن شب ... پس پاک نکردم .