کرکره ها را پایین بکش
اندک زمانی خاموش باش !
چند روزی کناره بگیر : نگذار مردمانی کلافگی هایت را ببیند.
« مُدام روز و شب را میشمارم روز و شب »
و از در و دیوارم بیحوصلگی چکه میکند اکنون وَ چقدر این شبها زننده تر از عصرهایِ جمعه است.
دخترِ درونِ آینه به من میگوید : آرامش دوای هر دردیست. آرامش را از چشمم سبز بخوانید.
صفحه یِ اینستاگرامم زمزمه میکند : خدا بزرگتر از مشکلاتِ ماست.
[ وَ تو میدانی این کلافگی ها در برابر او مثالی از قطره ای برابرِ دُنیایی اقیانوس است / واقعا میدانی؟ ]
وَ اینجا : آرامتر از هرجایِ دیگر مرا یادآوری میکند که : خدا برایِ تو کافیست (:
اینجا ! اینجا چه طرحیست؟ اینجا شاید پراکندگی هایِ ذهنم را رام میکند.
اینجا مرا یاداورِ آهنگِ « میخوابم تو مثلِ هرشب در خوابِ منی ... میخوابانم این چشمان پابندِ تو را »
حتی اگر بدانی و بدانم من اصلا در آرام بودنهایم رویایی به خوابم سرکی نمیکشد (:
اینجا از جنسِ لطافت است برایِ من! و میخواهم بگویم : ب اینجا اخت گرفتم. بسم الله اگر حریفِ این حسِ نابی!!
اینجا : مریمِ درونِ من است. مریمی که تنها در قلمش چشمکی به ستارگان زد...
اینجا چیزی ورایِ من و خلافِ من است !
کناره گرفتم / مدتهاست خاموشم و کرکره ها پایین است. روز و شب ها را شمردم و رسیدم به ... اینجا شاید!
نه! منظورم نه این ورق پاره هایِ نوشته شده از ذهنم است. منظورم هم اکنون است.
امشب و در این ساعت ...