سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فاتولز – جدیدترین ابزار رایگان وبمستر

صد روز خوشحالی مریم - روز پنجاه و پنجم

نامیرا رو تموم کردم .

نامیـرا برای من ترکیبی از دلتنگـی ، غم ، تلـخی و حس ِ خوب ِ امـام بود . حاشیه را کنـار میگذارم و میگـویم مثل هربار دیگـر خوانـدن ِ تاریـخ ، زهری ست به جان ِ آدمی که پادزهر ندارد . ایـن سیر تکـرر ِ حوادث ، افکار و سطوح دغدغه هـا و خواسته ها حالـم را خراب میکـند . همینکه میبینیـم زمان گذر کرده و انسانها رفتند و ما آمدیـم امـا روند ِ اشتباهات با ثبات خود پابرجایند .

در طول داستان یکجـایـی عبید لله بن زیاد برای منصرف کردن ک وفیـان از شوریدن بر یزید ، میگوید سران کوفی را با زر تطمیع کنید و اگـر نشدند ، با ترس شمشیر به حرف ما رام .
: ) خیلی دردناک ست کـه [همچنان] قدرت مردان زر و زور و تزویر برای کنترل کردن بشر ِ زیردست خود ، بـه بازی با نیاز و وحشت ِ مردم دست میزند . هر جامعه ای مختص ِ نیازهای خودش ، بازی های روانی خاص خود را دارد . مثال میزنم : در کشور من ، بازی با پایه های اخلاقی و مذهبـی ، بازی با احساسات مردم خیلـی زود پاسخگویی میکند . در کشور ِ من ، بهانه تعطیل کردن ِ فـکر ، دین و قرآن است … حال آنکه عُرفای مـا گفته اند حتـی سخن امام معصوم را هم به عقل خود ارجاع دهیـد . شاید آن سخن ، نظر ِ کلی امام در آن زمینه نبوده …
حـال آنکه همیـن برداشت ِ سطحی و قانع شدن های بدون عقل با آیه هـا و حرفهـای علمای دین ، جایگاه زنان ما و برخورد با زنـان را به تحجر کشانده . حال آنکـه همین بازی با تقدس مردم ، آنها را مجاب کرده کـه علمـای دینی چیزی مافوق انسان اند و سخن شان همواره برحق …

یادم می آید پس از پیروزی ِ روحانی در انتخابات ، جشنی برپا شده بود در شهرهـا . درحقیقت ، جشن نمادی بود بر اینکه من ِ مردم به تـو رای دادیم و حـالا در اینجا تجمع ِ شادی میکنیـم تا مطالباتمان را به تـو یادآوری کنیم . امـا آنچه من در جشن ِ شهر خودمان و بعضی شهرهای دیگر بواسطه فضای مجازی دیدم ، چیزی جز گشایش عقده ها و حسهای سرکوب شده نبود . آن جشن اصلا سیاسی نبود : ) و ما به سرعت ِ چند ساعت فراموش کردیـم ؟ خواسته هـایی که بخاطرشان به اصلاحات گرایش داشتیم را فراموش کردیـم ؟ جشن سیاسی مان که جای مناسبی برای یادآوری آرمانهایمان بود ، بدل شد بـه چند نوع آلودگی ِ بی حاصل . و شور ِ قبل از انتخابات پس جز تعصب چیز دیگری بود ؟ درست به سان ِ کوفیانـی که پرشورترین شان ، اولین نفر بود که پشت به امـام کرد … اولین نفری که بی پایه بودن خواسـت ِ دلش نمایان شد .

جایی در نامیـرا ، عبدالله میگوید کوفیـان از جور یزید به حسین پناه آورده اند والا آنها نه حسین را آنگونه که هسـت میشناسند و نه یزید را .
این لعنتی ، مکرر ترین تکرار در تاریـخ ماسـت … ایرانیـان از تحمل ِ مشکلـات ِ موجود خستـه میشوند و سر اعتراض برمی آورند حال آنکه شاید خیلی از آنها نمیدانند آنچـه میخواهند چیسـت ؟ و آیا میخ محکمی بر پایان ِ نارضایتی های اکنون را میزند ؟ یا بالعکس ، چیزی بر آن می افزاید ؟ … همانها که خواستار تغییر و انقلاب بودند ، حال خسته از وضع موجـود حسرت روزهای گذشته را میخورند . شاید خیلـی از کسانیکـه به اصلاحات گرایش دارند ، یک دلیل پررنگشان [آزادی] ست -من جمله خودم- امـا تعریف مان از آزادی چیست ؟ آیا آزادی تنها نام خوش لعاب تر ِ بی بند و باریست و خواستار ِ آزادی بودن ، تنها راهی برای فرار از وضع موجود است ؟

جایی در کتاب میگفـت حاکم کوفه کسی را بخاطر نماز جماعت نخواندن ، کُشت و اطرافیان حاکم برای این عمل بهانه هایی آوردند و طوری لفاظی کردند که قبحش کاملا از اذهان رفت . اینـروزها هم به بهای از بین بردن اختیار و آزادی آدمهای کشـورم -موضوعی که ما را از حیوان متمایز میکند- میخواهند بخشی از دین را ظاهر سازی کنند . میخواهند با اخم و دعوا و تعهد ها ، موی زنان را داخل ببرند و با راه ندادنشان به کار ، نماز خوانشان کنند … و مگر نه اینکه برای عملشان ، دستاویزهای رنگارنگ دینی دارند ؟ مگر نه اینکه هتک حرمت انسانی را امر به معروف و نهی از منکر نام می نهند ؟ : )

القصه آنروزها هم یزید و عبیدلله با سرکوب مردم بواسطه خشم و یا زر ، بر فکر شان راندند و بر آنها چیره شدند . آنروزها بخاطر فرعیات ، اصل انسانیت را کشتند . آنروزها جماعتی ، تعصب بر عقلشان چیـره شد و همان شد که ندانستند اساس ِ خواسته هاشان درست و منطقی است یا نه . آنروزها…
و تمامش اینـروزها هم تکرار میشـود امـا به نحوی
مدرن تر : )
درمورد نامیرا حرف زیاد داشتم . اما اینروزها ذهنم بهم ریخته و حواسم پرت است . نتوانستم آنطور که میخواهم درموردش بنویسم . میخواهم امشب به خودم و انتخاب هایم فکر کنم . به آینده نامعلوم فکر کنم و ببینـم با گذار کوتاهی که بر تاریخ چند ماه از کوفه داشتم ، چیزی بر زندگی خودم افزوده ام یا خیر ؟

+ ما انسانهای فراموش کار / قانع به دروغهای رنگارنگ زمان / به اسم ، مسلمان اما به رسم … / ما انسانهایی که گمان میکنیم تغییر از جایی غیر از درون ما شروع میشود / ما انسانها که دینداری را با تحجر و مذهبی بودن را با متعصب بودن اشتباه گرفتیم !


+ مریم هستم
| کمی درباره من |

در زبان عبری مریـم یعنـی آیینه دریا .

دریا شکل زنیسـت که نگـاهش عمیـق

و هُرم نفس هایش شرجی ست .

مریـم برای من ،

همان آیینه طغیانگری

و آرامش ِ زن شرجی ست .

مصداق سکون و خشم .

ژرفا و سطح .

شفافیت و تیرگی .

تم ِ تمام و کمالی از آبی ها .

مریم ، خاکستری ِ معمولی ِ

دریاییست در هوای ابری .

زیبایی / زیبایی / زیبایی ...

مریم ، نگاهی ست عمیقتر

از چشمان پنجره ی گشوده به دریا .



روزمرگی ها و حس های گهگدارم را

با بلاگم شریـک میشوم .

این سطور

نه آنچنان قابل و شایسته خواندن اند

پس اگـر من را میخوانید ،

تمامـا از نگاه مهربان خودتان است .

ممنون از محبت دلتان :)


MeLoDiC

قالب