صد روز خوشحالی مریم - روز پانزدهم
سرم رو از پنجره ماشین داده بودم بیـرون و صدای سه تاری که اوج میگـرفت / وبـَم !
چقدر برای احساساتتـون واژه دارید؟ تنوع کلمه هاتون چقدر ه؟ و این تنوع از کجا توی وجودتون نشات گرفته ؟ هرکجا گشتم و نوشتم ، به من فهموند هیچ برگ مجازی و واقعی ، مثلِ وبم مامن امنم نیست. مثلِ نیم وجب بچه ولگرد شعرهای علیرضا آذر ، کوچه به کوچه گشتم شهر نوشتن ها را و مدام به آرامش اینجا نمک گیر شدم . / این شبها وسط عزاداریاتون منم یاد کنید . جای گریه هام برای حسین خیلی ، خیلی بیشتر از خیلی تو اینروزام خالیه . یه خلا که میدونم با هیچ چیز دیگه پر نمیشه .
Photo : ebi.zandi
| کمی درباره من |
در زبان عبری مریـم یعنـی آیینه دریا .
دریا شکل زنیسـت که نگـاهش عمیـق
و هُرم نفس هایش شرجی ست .
مریـم برای من ،
همان آیینه طغیانگری
و آرامش ِ زن شرجی ست .
مصداق سکون و خشم .
ژرفا و سطح .
شفافیت و تیرگی .
تم ِ تمام و کمالی از آبی ها .
مریم ، خاکستری ِ معمولی ِ
دریاییست در هوای ابری .
زیبایی / زیبایی / زیبایی ...
مریم ، نگاهی ست عمیقتر
از چشمان پنجره ی گشوده به دریا .
روزمرگی ها و حس های گهگدارم را
با بلاگم شریـک میشوم .
این سطور
نه آنچنان قابل و شایسته خواندن اند
پس اگـر من را میخوانید ،
تمامـا از نگاه مهربان خودتان است .
ممنون از محبت دلتان :)